روشا یدونهروشا یدونه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

روشا هديه ای از سوی خدا

هفته شلوغ یه ووروجک

این هفته ، هفته سختی رو باهات گذروندیم نمیدونم چرا انقدر این هفته شیطون و شر شده بودی ظاهرا چشم خوردی که  تعریفت رو کردم و گفتم ساکت و خانوم و فهمیده هستی البته هستیا ولی این هفته اون روی سکه خودت رو هم نشونمون دادی . پنجشنبه صبح رفتیم تا برای بابا خرید کنیم توی مغازه دیگه از همه جا سر دراوردی از ویترین و کشوی کمدها و زیر میز و خلاصه که هر جا که ممکن بود چیزی برای خرابکاری وجود داشته باشه رفتی آقای فروشنده هم برای آروم کردنت هر چی دم دستش بود بهت میداد ولی بازم راضی نمیشدی بابابا رفتی توی اتاق پرو و اجازه نمیدادی بابا لباسش رو پرو کنه خلاصه که با هر زحمتی شده بود بابا چند دست لباس خرید و اومدیم خونه و چند ساعت بعدش رفتیم نمایش...
27 شهريور 1392

روشا و مٍنا مٍنا

روشای مامان از یکسالگی به بعد منوی غذات عوض شد ولی هنوز فرصت نکردم درست کنم و بدم برای چاپ که بزنیم روی در یخچال ولی تصمیم گرفتم  رسپی غذاهات رو به صورت تصویری بزارم تا بعدا فایلش رو درست کنم . تا یکسالگی طبق برنامه غذایی روی کارت رشدت رفتار میکردم و حتی تا ١٤ ماهگی یک قطره آب نجوشیده بهت ندادم که بخوری ولی بعد از اون دیگه آب معدنی و آب بخچال هم بهت میدم و هنوز نوشابه و چای و قهوه و دلستر نمیدم پفک و چیبس هم زمانی که میریم پیک نیک برای اینکه خوش گذرونیت تکمیل بشه میدم .شکلات هم تا اونجایی که امکانش باشه نمیدم ولی وقتی زیادی اصرار کنی کوتاه میام. سوسیس و کالباس و ژامبون که به هیچ وجه توی خونمون پیدا نمیشه و همیشه پیت...
17 شهريور 1392

مهمونی خونه حورا فسقل

روز یکشنبه که همه دوستهای بابایی دور هم جمع شدیم قرار شد کادوی نی نی های تازه بدنیا اومده رو همونجا بدیم و خونه تک تکشون نریم ولی بعد از جلسه آقایون پدر ، تصمیم بر این شد تا زمانیکه عمو محمد اینا که از یزد اومدن تهران هستن خونه عمو حسین و خاله عاطفه برای دیدن حورا جون بریم و کادوشون رو اونجا بدیم . روز سه شنبه شام رفتیم خونه عمو حسین که فقط قرار بود با وجود نیم وجبیشون بهمون ساندویج بدن و جیز دیگه ایی درست نکن ولی بازم عاطفه جون کلی زحمت کشیدن. امروز دیگه محمد پارسا داداش ترنم و تبسم هم اومد بود و به قول بابا محمد روشا از ارشدی در اومد   دختر خونه دار من با جاروبرقی حورا کل خونشون رو جارو کشید ...
13 شهريور 1392

به بهانه 19 ماهگی

عروسک خوشگلم ١٩ ماهگیت مبارک چه قدر زود میگذره و چه به سرعت داری بزرگ میشی و با روز به روز بزرگ شدنت عاقلتر و شیرینتر میشی دیگه حرف زدنت و کارهات و دلبریات نقل هر مجلسی شده .امروز میخوام  از کارهای جدیدت برات بنویسم توی پستهای بعدی از شیرین زبونیات بازم مینویسم . چند روز پیش که خونه بابا جون بودیم بهت گفتم روشا عمه که اومد دست بده و بوس کن  گفتی چَش .  جدیدا یاد گرفتی هر کسی که از در میاد  میری جلو و دستتو دراز میکنی و یه ماچ خوشمزه از لپش میکنی مهدی پسر عمو داوود رو خیلی دوست داری موقعی که میریم خونه باباجون میری سر وقت میزی که عکس همه نوه های باباجون روش گذاشته شده  و عکس مهدی رو بر مید...
13 شهريور 1392

روشا و نی نی گوگولی ها

 عزیز دل مامان از وقتی خودت اومدی توی این دنیا دلت کلی برای دوست جونیای اون دنیایت تنگ شد برای همین یکی یکیشون رو خدا برات فرستاد که دیگه تنها نباشی اولین دوست جونیت که بعد از بدنیا اومدنش رفتیم دیدنش صبا خوشگلم ،نی نی عمو محمد رضا و خاله بهار ( دوست بابایی) بود که بهمن ٩١ بدنیا اومد اینجا صبا جونم ٥ ماهشه نی نی بعدی نائریکا ، نی نی عمه محبوبه و عمو شهروز ( دختر عموی بابایی) بود که اردیبهشت ٩٢ بدنیا اومد اینجا نائریکا نانازی ٣ ماهشه بعد از این نی نی ها میرسیم به جمع دوستهای بابایی که تقریبا هم زمان با هم ازدواج کردیم و به ترتیب بعد از بدنیا اومدنت یکی یکیشون بچه دار شدن ...
11 شهريور 1392

بدون عنوان

  «بسم الله الرحمن الرحيم» و ان يكاد الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَکَ بِاَبصارِهِم لَمّاسَمِعُوا الذِّکرَ وَ یَقُولُونَ اِنَّهُ لَمَجنُونٌ وَ ما هُوَ اِلّا ذِکرٌ لِلعالَمینَ ...
11 شهريور 1392

سالگرد عروسی عمو مائیل و زن عمو نمانه

 عروسکم ،  پارسال توی عروسی عمو ٧ ماهت بود و امسال ١ سال و ٧ ماهه و دیگه برای خودت خانومی شدی و میتونی از اون ماچ آبدارات برای عمو و زن عمو بفرستی عمو مائیل( اسمائیل) زن عمو نمانه ( سمانه)من و بابایی و مامانی براتون آرزوی خوشبختی میکنیم و مامانی بی صبرانه در انتظار گذاشتن عکس من در صدمین جشن سالگرد ازدواجتونه . ...
10 شهريور 1392

هلوی از حموم دراومده

  هلوی خوشمزه و تمیز من وقتی از حموم در میاد از ترس سشوار به هر جایی پناه میبره نه اینکه از صداش میترسه نه. فقط از بادش بدش میاد عزیزم مطمئن باش که وقتی جلوی چشمات رو میگیری تو منو نمیبینی منم تو رو نمیبینم در نهایت ووروجک تسلیم یه مامان دیکتاتور میشه ...
2 شهريور 1392